آمیگدالا: ساختار ، عملکرد و بیماری ها

انسان مغز یکی از پیچیده ترین ساختارها در کل جهان است و هنوز هم معما های بزرگی برای محققان به وجود می آورد. یکی از بخشهای این شگفتی طبیعت آمیگدالا است که از زمان بسیار قدیم عملکرد آن برای بقای انسان حیاتی بوده است.

آمیگدالا چیست؟

آمیگدالا بخشی از انسان است مغز. این نام از کلمه یونانی بادام ، آمیگدال آمده و به این دلیل انتخاب شده است که دو منطقه مورد بحث در مغز شبیه دو مغز بادام است. بنابراین ، کمتر از آنها به عنوان جسم آمیگدالوئید یا مجتمع هسته ای بادام یاد می شود.

آناتومی و ساختار

آمیگدالا بخشی از است سیستم لیمبیک و در قسمت قدامی لوب گیجگاهی قرار دارد. این منطقه از دو منطقه هسته ای مشابه درست در قسمت جلوی آن تشکیل شده است هیپوکامپ، نزدیک دم هسته دمی و شاخ تحتانی بطن جانبی. از آنجا که آمیگدالا همچنین شامل یک قطعه کوچک از قشر مغز است ، در واقع یک منطقه انتقالی بین قشر مغز و ناحیه اصلی مغز انسان است. آمیگدالا را می توان به سه ناحیه مختلف تقسیم کرد: مجموعه بازولترال ، که در آن سه هسته هسته جانبی ، هسته بازالیس و همچنین هسته بازولترالیس واقع شده است ، گروه هسته مرکز مرکز با هسته مرکزی و هسته medialis و گروه هسته قشر ، که هسته corticalis در آن قرار دارد. این هسته ها به هم پیوسته و از طریق انبوهی از رشته های عصبی با یکدیگر تعامل دارند. علاوه بر این ، آمیگدالا نیز به مغز استخواناز هیپوتالاموس واقع در دیسانفالون ، و ganglia basal.

عملکرد و وظایف

عملکرد اصلی آمیگدالا ایجاد و پردازش اضطراب و همچنین واکنش های جسمی مرتبط است. به عنوان مثال ، این خود را مسئول می داند که در شرایط خطرناک ضربان قلب به طرز چشمگیری افزایش می یابد و نفس متوقف می شود. پیروزی معمولی که هنگام بروز یک وضعیت ترسناک یا ترسناک به طور ناگهانی اتفاق می افتد نیز با ارتباط بین آمیگدالا و سیستم حرکتی مغز ایجاد می شود. از طریق ارتباط آن با هیپوتالاموس، همچنین مسئول سیگنال دادن به مورد دوم برای افزایش نیاز است آدرنالین تولید در غدد فوق کلیوی. آدرنالین بدن را برای جنگ یا فرار از خطر قریب الوقوع آماده می کند. فرآیندهای مورد نیاز برای این کار ، مانند هضم غذا ، سپس برای تأمین انرژی برای عملکردهای مهم تر مانند سیستم قلبی عروقی. در همان زمان ، آمیگدالا احساسات حاصل از ترس را پردازش می کند و اطمینان حاصل می کند که اطلاعات یا رویدادهای تجربه شده با احساسات مرتبط هستند. این امر همچنین در طبقه بندی احساسی حالات چهره نقش مهمی دارد. بنابراین ، آمیگدالا محرکهای خارجی و واکنشهای فیزیکی حاصل را پردازش می کند. آمیگدالا همچنین می تواند احساسات خاصی مانند ترس یا عصبانیت را تقویت کند و در شناسایی مجدد موقعیت های قبلاً تجربه شده نقش دارد. تجارب آسیب زا در آمیگدال ذخیره می شوند و به طور مداوم با شرایط فعلی مقایسه می شوند. در صورت بروز وضعیت مشابه ، واکنشهای جسمی و هورمونی که قبلاً توضیح داده شد ، ایجاد می شوند. بدون آمیگدالا ، ترس و پرخاشگری ایجاد نمی شود و دیگر نمی توان خطرات را ارزیابی کرد ، یکی از مهمترین استراتژی های بقا در تکامل انسان. حتی اگر این امر در دنیای مدرن اهمیت کمتری پیدا می کند ، از آنجا که زندگی امروز اغلب مشترکات کمی با مبارزه برای بقا در زمان های گذشته دارد.

بیماری

آمیگدالا نقش عمده ای در انواع اختلالات اضطراب و وحشت دارد. به عنوان مثال ، بسیاری از ترس ها ، یعنی ترس از برخی موارد یا موقعیت ها ، از سو mal عملکرد آمیگدالا ناشی می شود ، که به اشتباه این موارد را تهدید می داند و سیگنال های مربوطه را به ارگانیسم می فرستد. در این زمینه ، با این وجود ، ممکن است کلیاتی از موقعیت ها که به عنوان خطرناک تلقی می شوند ، رخ دهد ، به طوری که علائم جسمی و روحی اضطراب ، مانند تهوع یا وحشت ، کاملا غیر منتظره و ناگهانی ظاهر می شود. این شرط با تحریک بیش از حد آمیگدال ایجاد می شود ، که تقریباً به طور غیرمستقیم شرایط را خطرناک می داند که از نظر عینی چنین نیستند و باعث می شود که افراد آسیب دیده بدون هیچ دلیل مشخصی اضطراب را تجربه کنند. دلیل این امر این است که علائم اغلب به طور ناخودآگاه ، بدون هیچ گونه قابل درک واقعی تحریک می شوند حافظه واقعه آسیب زا. موقعیت هایی که رهبری به تحریک واکنش های وحشت در زبان فنی به عنوان محرک یاد می شود. عدم عملکرد آمیگدال نیز می تواند رهبری به انواع دیگر علائم این شامل حافظه اختلالات ، اوتیسم، نارکولپسی ، افسردگی یا پس از سانحه فشار بی نظمی در سندرم Urbach-Wiethe بسیار نادر و ژنتیکی ، آمیگدالا کلسیفیه می شود. بنابراین افراد مبتلا در درک معنای احساسی حالات صورت بسیار دشوار هستند ، به ویژه هنگامی که اینها ترس را بیان می کنند. به طور کلی ، آنها با احساس ترس کار کمی می توانند انجام دهند. بنابراین ، آنها نه قادر به احساس ترس هستند ، نه می توانند آن را توصیف کنند و نه آن را در افراد دیگر تشخیص دهند. این کمبود اضطراب اغلب تصمیم گیری صحیح را در شرایط بحرانی یا خطرناک برای آنها دشوار می کند که این یک خطر بزرگ برای آنها محسوب می شود. در دوره ای که بیماری های روانی در جهان غربی در حال افزایش است ، تحقیقات دقیق در مورد آمیگدال نقش فزاینده ای دارد. به عنوان منطقه ای در مغز انسان که برای ایجاد و پردازش اضطراب ضروری است ، نقش اصلی را در جستجوی درمان های جدید و موثر برای اختلالات اضطرابی و اشکال مختلف افسردگی.