استعداد و ناهنجاری رفتاری | استعداد بالا

استعداد و ناهنجاری رفتاری

در حقیقت ، برخی از کودکان بسیار با استعداد توجه منفی را به خود جلب می کنند. اگر کودک بسیار با استعداد به دلیل کمبود چالش حوصله اش سر رفته باشد ، ممکن است رفتار نامناسبی را در پیش بگیرد. به عنوان مثال کودک بی حوصله ممکن است دانش خود را از طریق کلاس فریاد بزند ، بچه های دیگر را اذیت کند یا به کارهای دیگری بپردازد.

در مدرسه ، چنین رفتاری می تواند بسیار منفی باشد و در عین حال کودک را نسبت به سایر کودکان بسیار محبوب نکند. به خصوص اگر کودکان با استعداد زیاد معمولاً در مدرسه یا در مدرسه ناامیدی یا حتی قلدری می کنند مهد کودک، آنها می توانند با پرخاشگری ، انتخاب دعوا یا نادیده گرفتن دستورالعمل ها ، به چشم بیایند. در صورت بروز مشکل ، می تواند به مشاوره روانشناسی کمک کند که می تواند رفتار کودک را تجزیه و تحلیل کند و به یافتن روش صحیح کمک کند.

آیا هوش ارثی است؟

در اوایل گفته شد که هوش از مادران به ارث می رسد. امروزه این ایده که IQ از طریق کروموزوم X به ارث می رسد کنار گذاشته شده است. در حال حاضر هیچ شواهد قابل قبولی وجود ندارد که نشان دهد استعداد و هوش توسط والدین خاصی منتقل می شود.

فرکانس

مربوط به اندازه گیری ضریب هوشی با رویه های آزمون هوش مناسب ، حدود 2٪ از افراد مورد بررسی در یک گروه مقایسه (= آزمون مشابه ، از همان سن) در محدوده ضریب هوشی 130 و بالاتر قرار دارند. 2٪ مربوط به افراد مورد بررسی است و نه کل جمعیت. به طور تقریبی تخمین زده شده و از نظر آماری ، فرض بر این است که تقریباً در هر کلاس 2 دبستان یک کودک بسیار با استعداد وجود دارد.

توزیع جنسیتی در کودکان دارای استعدادهای درخشان برابر است. دختران نیز مانند پسران استعداد بالایی دارند. اگر كسانی به نیاكان شخصیتهای مبتكر نگاه كنید ، قابل ملاحظه است كه افراد با استعدادهای خاص مطمئناً به همان اندازه كه افراد دارای مشكلات در زمینه یادگیری.

گرچه به سختی می توان شک کرد که از ابتدای بشر استعدادهای خاص بشر وجود داشته است ، اما این سوال مطرح می شود که توانایی اعمال و توانایی های خاص بر چه اساسی استوار است. اولین تلاش های تحقیق مانند با توجه به استعداد و هوش بالا را می توان در زمینه فلسفه یافت. قبلاً در اینجا شناخته شده بود که توانایی ها از یک طرف ریشه در خود کودک دارد ، اما ارتقا of م componentsلفه های موجود فقط با تقویت های اضافی از خارج صورت می گیرد.

یکی فراتر از آن از ارث توانایی های ویژه پیش رفت. قبلاً در آن زمان ، تلاش برای سنجش میزان هوش مورد علاقه بسیاری بود ، اما هنوز شخص قادر به انجام این کار نبود ، به طوری که هر گونه تلاش محدود به مشاهدات و نظرسنجی های خانواده بود. در قرن نوزدهم ، گالتون تحقیقات در مورد اندازه گیری هوش را تسریع کرد.

وی در ابتدا تصور می کرد که هوش حاصل از حساسیت اندام های حسی است ، اما این قابل اثبات نیست. آلفرد بینه ایده گالتون را در مورد اندازه گیری توانایی های جسمی فرد بیشتر پیش برد ، اما دریافت که نمی توان هوش را به توانایی های بدنی تقلیل داد. وی تحقیقات خود را به حوزه فیزیکی سوق داد و سرانجام مفهوم عصر هوش را بر اساس آزمایشی که در آغاز قرن بیستم ارائه داد ، معرفی کرد.

سن هوش نوعی سطح هوشی است که کودک در آن قرار دارد. اگر به عنوان مثال ، یک کودک 12 ساله فقط به س questionsالاتی که برای کودکان شش ساله ایجاد شده پاسخ می دهد ، یکی سن 6 سالگی را فرض می کند عقب ماندگی ذهنی کاملاً محتمل (= بلوغ دیررس). از طرف دیگر اگر کودک شش ساله به س questionsالات یک کودک 12 ساله پاسخ می داد ، تصور می شد که او از استعداد بالایی برخوردار است. از آنجا که تحقیقات بینه کاملاً تجربی طبقه بندی شده است و سن هوش به تنهایی چیزی در مورد عقب ماندگی فکری یا برتری نشان نمی دهد ، سن هوش به عنوان برآورد هوش کافی نبود.

اشترن وضعیت تحقیق بینه را در دست گرفت و همچنین وظایفی را برای گروه های سنی مختلف تدوین کرد. کودکان مورد آزمایش با س theالات پایین ترین گروه سنی آغاز شده و به س beganالات گروه های سنی مختلف پاسخ می دادند تا جایی که دیگر قادر به پاسخ دادن نبودند. نقطه پایانی که دیگر آزمودنی قادر به پاسخگویی به س questionsالات نبود ، سن هوش را نشان داد.

وی سپس ضریب هوشی را با استفاده از فرمول زیر تعیین کرد: سن هوش * 100 = سن بهره هوشی هوش با توجه به این واقعیت که با افزایش سن ، افزایش عملکرد نیز کاهش می یابد (افزایش دانش هرگز بیشتر از کودکی) ، این شکل از تعیین هوش برای بزرگسالان نامناسب بود. جو رنزولی اصطلاح استعداد در دهه 1970 را ابداع کرد ، زیرا تصور کرد - همانطور که گالتون در سالهای ابتدایی خود این کار را کرده بود - چندین فاکتور برای رشد یک استعداد خاص لازم است. مدل سه حلقه به او برمی گردد: «از تصویر می بینید که او استعداد بالا را با استعداد برابر می داند.

بر این اساس ، آنچه او استعداد می نامد تلاقی خلاقیت بالاتر از حد متوسط ​​، انگیزه توسط محیط و استعداد ذاتی است. با این حال ، بر اساس عوامل همراه ، عملکرد استثنایی تنها درصورتی حاصل می شود که وظیفه برای تسلط به روش خاصی ایجاد شود و یک سازوکار راه حل خلاقانه و فردی اجرا شود. نکته مهمی که باید توجه داشت این است که این مدل جنبه فرهنگی-اجتماعی را که اساساً بخشی از رشد شخصیت است ، در نظر نمی گیرد و همچنین این واقعیت را که به اصطلاح افراد کم دانش (کاملاً نادیده گرفته می شود) (= دانش آموزانی با هوش بالا اثبات شده اما کم پیشرفت تحصیلی)

در سطح این مدل و اظهارات انتقادی او ، FJ Mönks به اصطلاح "مدل وابستگی سه گانه" را توسعه داد. نمودار نشان می دهد ، علاوه بر سه عامل مهم خارجی تأثیرگذار: خانواده - مدرسه - گروه همسالان (= برابر ، دوستان) ، عوامل داخلی نیز نقش بسیار مهمی دارند: توانایی فكری بالا ، انگیزه ، خلاقیت (به ویژه با توجه به یافتن راه حل ها) فقط در صورت مطلوب بودن همه عوامل شرط با یکدیگر امکان اجرای وجود دارد که می تواند استعداد بالایی را به روشی خاص نمایان سازد.

این از نظر ملموس به چه معناست؟ تلاش راهب برای توضیح این امر نتیجه این خواهد بود که افراد با استعداد بالا فقط در صورت توانایی در انجام این دستاورد به دلیل شرایط درونی خود ، درجه بالایی از استعداد را از خود نشان می دهند ، یعنی اگر انگیزه بالایی از نظر عقلی داشته باشند و می توانند از طریق خلاقیت آنها با این حال ، آنها فقط در صورت مناسب بودن محیط و تعیین عوامل درونی به روشی خاص قادر به چنین دستاوردهایی هستند.

در نتیجه ، عوامل برهم زننده می توانند تأثیر منفی بر اعمال آنها داشته باشند و تحت شرایط خاص ، از توانایی افراد با استعداد بالا در انجام همان نوع عمل جلوگیری می کنند. با این حال ، این بدان معناست که هرچه وابستگی قوی تر (وابستگی عوامل بین خود) صحیح باشد ، یک فرد با استعداد بهتر می تواند توانایی های خود را درک کند و نشان دهد. هلر و هانی در به اصطلاح "مدل استعداد مونیخ" یک قدم جلوتر می روند.

آنها در مدل استعداد خود ، توانایی های فردی فرد را به ویژگی های شخصیتی شناختی و غیر شناختی تقسیم می کنند و آنچه را که قبلاً در مدل وابستگی سه گانه در نظر گرفته شده بود ، روشن می کنند: توانایی داشتن استعداد بالا - اگر شناخته نشود و تحت تأثیر مثبت قرار نگیرد - ممکن است شناخته نشود اصلاً یا ممکن است قهقرا شود. همه مدل های توضیحی یک چیز مشترک دارند: آنها تأکید می کنند که هوش یا توانایی عمل هوشمندانه به عوامل مختلفی بستگی دارد و فقط با ضریب اندازه گیری هوش تعیین نمی شود. بنابراین هشدار نسبت به شناخت ضریب هوشی هوش تعیین شده در منطقی به نظر می رسد دوره آزمون هوش به عنوان یک اندازه گیری مطلق از هوش. در اصل ، این فقط وضعیت هوش را توصیف می کند - همانطور که در زمان انجام آزمون قابل اندازه گیری است.

از آنجا که تست های هوش مختلفی وجود دارد ، هوش نیز فقط در رابطه با آزمون مربوطه قابل اندازه گیری است و اگر به درستی به آن نگاه کنید ، مقایسه هوش ها فقط در یک گروه سنی قابل بررسی و انجام است. حداقل به همین دلیل ، یک تشخیص محکم نه تنها بر اساس اندازه گیری هوش است بلکه باید همیشه شامل یک نظرسنجی از همه افراد درگیر در آموزش (والدین ، ​​معلمان) و مشاهده وضعیت آزمون باشد. ضریب هوشی به این ترتیب براساس این ملاحظه است که به یک دانش آموز معمولی ضریب هوشی 100 اختصاص می یابد.

این بدان معناست که در گروه همسالان وی (= همسالانی که با همان آزمایش آزمایش شده اند) حدود 50٪ می توانند نتایج بهتری کسب کنند. علاوه بر ضریب هوشی 100 ، به او رتبه صدک (PR) 50 نیز اختصاص داده می شود. این بدان معنی است که می توان از درجه صدک برای تعیین تعداد بچه های گروه مقایسه عملکرد بدتری استفاده کرد. جدول زیر برای نشان دادن میزان ارتباط دامنه هوش و رتبه صدک در نظر گرفته شده است.