فرد سازی: عملکرد ، وظایف ، نقش و بیماری ها

فردیت ، توسعه توانایی های خود و جستجوی ارزش های خود است. بنابراین ، این اصطلاح غالباً با اصطلاح خود واقعی سازی مترادف است. تعارض فردیت و وابستگی منبع اصلی در نظر گرفته شده است بیماری روانی.

شخصی سازی چیست؟

فردیت ، توسعه توانایی های خود و جستجوی ارزش های خود است. بنابراین ، این اصطلاح غالباً با اصطلاح خود واقعی سازی مترادف است. روانشناسی از اصطلاح فرد سازی برای توصیف مسیر رسیدن به خود به عنوان کل خود استفاده می کند. بنابراین فردیت به عنوان یک فرایند کامل شدن درک می شود ، که به افراد اجازه می دهد تا منحصر به فرد و فردیت خود را پیدا کنند. از طریق این فرآیند ، فرد به فردی تبدیل می شود که در واقع اوست و از دیگران مستقل است. این فرایند علاوه بر توسعه توانایی ها و امکانات فرد ، آگاهی از فردیت خود را نیز شامل می شود. بعد از شخصی سازی ، فرد خودش را به عنوان چیزی منحصر به فرد تجربه می کند و خودش را به عنوان چیزی از خودش درک می کند. فردیت به عنوان یک مفهوم روانشناختی به سی جی جونگ برمی گردد ، که فرایند را یک فرایند مادام العمر برای نزدیک شدن به خود شخص می داند. یونگ با درک فردی ، از دیدگاه های زیگموند فروید در مورد همین موضوع فاصله گرفت و بیشتر در کنار آلفرد آدلر حرکت کرد. یونگ در اظهارات خود در مورد شخصی سازی بیش از هر چیز بر رستگاری مفهوم تأکید کرد. وی گفت ، با روند فرد سازی ، انسان سرانجام می تواند همانگونه كه احساس می كند عمل كند. بنابراین ، برای یونگ ، فردیت در نهایت رهایی از محدودیت های خارجی است. آمریکا روانپزشک و اریکسون روان درمانگر ابتدا شخصی سازی را با هیپنوتراپی و از این طریق از ناخودآگاه به عنوان منبعی برای تحقق خود استفاده کرد.

کارکرد و وظیفه

انسان در جوامع اجتماعی رشد می کند و توسط این جوامع هنجارها ، ارزش ها و محدودیت هایی به او داده می شود. به این ترتیب ، او تا حدی بدون زیر سوال بردن ارزشهای افراد دیگر ، که لزوماً با ارزشهای خودش مطابقت ندارد ، پایبند است. این پدیده با فردیت وی در تعارض است. شخصی سازی مربوط به کنار آمدن و پردازش این درگیری است. برای غلبه بر تعارض ، فرد هنجارها و ارزشهای دیگران مانند والدین و دوستان را زیر سوال می برد و در صورت لزوم آنها را نادیده می گیرد. یافتن هنجارها یا ارزشهای شخصی خود یکی از مهمترین عوامل در این روند است. فرد باید بیاموزد که انتظارات را ناامید کند یا ممنوعیت های خاصی را که برای او مناسب نیست شکست دهد. سازگاری با دیگران تا حدودی برای جامعه پذیری لازم است. با این حال ، اگر از این اقدام اساسی فراتر رود ، می تواند تأثیرات ناسالم بر رشد و نمو فرد نشان دهد. با شخصی سازی ، فرد از اثرات ناسالم رها می شود و شخصیت خود را به روشی آزادتر سازمان می دهد. هدف بهبود ساختار درونی است. از نظر فروید ، فرد سازی با یک مسیر زندگی مطابقت دارد که بارها و بارها خواستار مدیریت تعارض فعال و آگاهانه به معنای توصیف شده است. مشکلات بارها و بارها بروز می کنند و تصمیمات باید توسط بشر گرفته شود به گونه ای که او همیشه بتواند قبل از خودش پاسخگوی آنها باشد. فردیت فرد را در تصمیم گیری خود از آنچه که باید طبق دیگران انجام دهد یا آنچه برای دیگران مناسب است رها می کند و به او اجازه می دهد تا در جایی که تصمیم درستی برای خود می یابد به حرف های خودش گوش دهد. میلتون اریکسون همچنین شخصی سازی را که به طور ویژه توسعه یافته است دنبال می کند هیپنوتراپی. در همین حال ، پرسشنامه هایی وجود دارد که سطح پیشرفت فرد را اندازه گیری می کند ، مانند PAFS-Q ، که مبتنی بر اقتدار شخصی در سیستم خانواده است. خودسازی در این پرسشنامه به فرد سازی در وقایع درون خانوادگی چندین نسل اشاره دارد. روانکاو مارگارت مالر همچنین به شخصی سازی پرداخته و بیش از همه توصیف می کند رشد کودک به عنوان فرایند جدا شدن و جدا کردن. از نظر وی ، فرایند شخصی سازی دنباله ای از مراحل رشد است و ویژگی های فردی را به عنوان هدف خود دارد.

بیماری ها و اختلالات

رویکرد روان پویایی به اصطلاح تعارضات اساسی و پردازش آنها را به عنوان یک بخش جذاب از رشد هر انسانی تشخیص می دهد. تا حدی ، اختلالات روانی ، صرف نظر از ماهیت آنها ، برای انجام یک درمان به یکی از هشت نوع درگیری اساسی اختصاص داده شده است. فرض می شود ، به اصطلاح ، مشکلات روانی همیشه به دلیل مدیریت ناکافی یکی از موارد هشت نوع درگیری. اولین مورد از این انواع تعارض ، تعارض در مقابل وابستگی است که در موارد شدید باعث می شود فرد به دنبال رابطه ای با وابستگی زیاد باشد و در حالت شدید مخالف همیشه استقلال عاطفی خود را حفظ کند ، به طوری که هرگز نمی تواند خواسته های دلبستگی سرکوب شده خود را برآورده کند. اینکه در واقع همه بیماریهای روانی به دلیل یکی از هشت درگیری اساسی است بسیار بحث برانگیز است. حداقل ، با این وجود ، انسان یک حیوان جمعی است که با این وجود می خواهد خودش را کامل کند و خودش را در فردیت خود تجربه کند. این نیازهای اساسی انسان ، که به نظر ناسازگار می آیند ، مسلماً پتانسیل تعارضات روانشناختی را دارند و بنابراین می توانند مسلماً روان پریشی یا افسردگی را تقویت کنند یا حداقل در پیشرفت آنها سهیم باشند. به عنوان مثال ، کسانی که به هیچ وجه تحقق خود را تجربه نمی کنند و آن را منحصراً وابسته به یک جامعه تجربه می کنند ، ممکن است مستعد ابتلا به افسردگی. همین امر در مورد کسانی که برای فردیت خود خلوص مطلق را می پذیرند ، صدق می کند. برای یافتن حد وسطی بین اعتماد به نفس و وابستگی ، زندگی مستلزم کنار آمدن مرتباً با تضاد اساسی فردگرایی در مقابل وابستگی ، مقابله با مشکلات کنونی ناشی از این تعارض اساسی است.