نظریه های توسعه افسردگی | دلایل افسردگی

نظریه های توسعه افسردگی

نظریه های بسیاری وجود دارد که با توسعه و نگهداری از آنها سروکار دارد افسردگی. در اینجا چند نمونه آورده شده است: نظریه لوینسون درباره افسردگی طبق نظریه لوینسون ، افسردگی زمانی اتفاق می افتد که تقویت کننده های مثبت کمی در زندگی خود داشته باشید یا اینکه تقویت کننده های قبلی خود را از دست دهید. تقویت کننده ها در این زمینه عوامل مثبتی هستند که بر رفتار خود تأثیر می گذارند.

به عنوان مثال ، از دست دادن آمپلی فایرها هنگامی اتفاق می افتد که شما ناگهان شغل خود را از دست دهید یا یکی از عزیزان خود را که از او تقویت مثبت دریافت کرده اید ، از دست دهید. اگر به دلیل تلاش های خود به رسمیت شناخته نشوید ، این منجر به اندوه ، کناره گیری و انفعال می شود. الگوی شناختی آرون بک برای بسیاری از افسردگان نمونه های اعوجاج ذهنی و باورهای منفی است.

افکاری مانند: «بدبختی من را آزار می دهد. اتفاقات بد فقط برای من رخ می دهد. "یا" هر کاری را امتحان کنم ، جواب نمی دهد.

من فقط یک شکست هستم "... اغلب افکار افراد آسیب دیده را شکل می دهند. اینها به نوبه خود رفتار خود را کنترل می کنند و منجر به دیدگاه های تحریف شده واقعیت می شوند.

در نتیجه ، حتی مشکلات کوچک ناگهان غیر قابل حل به نظر می رسند. دیدگاه های روانکاوی روانکاوان غالباً علل آن را می بینند افسردگی در تجارب منفی از کودکی. بنابراین ، روابط دائمی بحران مانند با خواهر و برادر و والدین می تواند منجر به عدم عزت نفس و بدبینی عمومی شود. بعلاوه ، فرض بر این است که به ویژه کودکانی که شدیداً به سمت انتظارات والدین خود گرایش دارند و در نتیجه نیازهای خود را در پس زمینه قرار می دهند ، بیشتر از دیگران دچار افسردگی می شوند.